پایگاه خبری انصارحزب الله: دکتر منوچهر متکي کانديداي يازدهمين دوره رياستجمهوري، در جلسه هفتگي انصارحزبالله به ارزیابی فضای فرهنگی و سیاسی کشور پرداختند که متن کامل آن تقدیم می شود:
مهمترين کتابي که در قبل از انقلاب براي من مطالعهاش جالب بود، کتاب «انقلاب تکاملي اسلام» بود. اين کتاب انقلاب آغازين اسلام را بررسي ميکند از ظهور نبي مکرم اسلام(ص)و دوران نبوت آن حضرت که به دو دوره قابل تفکيک تقسيم ميکند. يکي دوره تکوين امت و ديگري دوران تاسيس دولت. در دوره تکوين امت که ۱۳ سال طول کشيد، همه تلاش پيامبر بر تربيت امتي متمرکز ميشود که بناست امت وسط بشود و شاهدي براي جهانيان باشد. وقتي سير نزول قرآن را بررسي ميکنيم ميبينيم آيات قرآني به دو دسته آيات مکّي و آيات مدني تقسيم ميشود.
در آيات مکّي که در طول ۱۳ سال اقامت پيامبر در مکه نازل ميشود، وقتي از زبان بزرگان دين در آنها غور ميکنيم، درمييابيم که سلسله آياتي است که همه هدف تکوين امت را در دستور کار خودش قرار داده و همه آموزهها در جهت ارتقاي مردمي است که در شبه جزيره عربستان و در فضاي شرکآلود آنجا رشد کردهاند و اينها بايد با اين مباني تربيتي اسلام آشنا ميشدند.
بخشي از آيات مکي آياتي است که فقه و احکام اسلامي را به تدريج بيان ميکند؛ يعني شما وقتي به موضوع قمار، شراب، ربا و ساير موضوعاتي که در ساختار فرهنگي، سياسي و اقتصادي کشور محورهاي مهمي است، نگاه ميکنيد، ميبينيد که به گونهاي آيات قرآن جامعه را حرکت ميدهد که آرام آرام زمينه پذيرش در جامعه را به وجود بياورد و آنها با اين مفاهيم آگاه و آشنا بشوند. مثلا ميفرمايد در قمار و شراب منافعي و مضارّي هست که مضار اينها بيش از منافع آن است. در مورد بيع و ربا آنها را شبيه يکديگر ميداند که يکي حلال و ديگري حرام است. يعني فلسفه احکام با نزول تدريجي آيات براي جامعه تبيين ميشود چرا که قرار است امتي نمونه و وسط تشکيل بشود و «شهداءعليالناس» بشوند اين امت بايد ابتدا به باور برسد و بعد در کنارش تعهد و بعد تکليف است. يعني مراحلي که يک مسلمان بايد آن را طي کند و استدلال آنها بلکه رفتارشان هم دعوت کننده است.
پيامبر(ص) براي يک يهودي هر چه استدلال ميکنند او نميپذيرد و حتي هر روزي هم که از مسير خانهاش گذر ميکردند، او از بالاي خانهاش خاکستر روي سر ايشان ميريخت. چند روزي از آن يهودي خبري نبود، پيامبر جويا ميشوند. به ايشان ميگويند که وي مريض شده است. پيامبر تصميم به عيادت از او ميگيرند. عيادت ايشان از اين يهودي بيمار هنوز تمام نشده بود که آن يهودي لجوج و سرسخت بانگ شهادتين برميآورد.
فهم بنده از تکوين امت اسلامي که پيامبر آنگونه همت ميگماشت هم در حوزه سلبي و هم در حوزه ايجابي اين است که سيره پيامبر در کنار کلام خدا و عقل و اجماع چهار دليلي است که ما را به تفقه در دين ميرساند. کساني در فهم مسائل اسلامي سعي ميکنند خوداتکا بوده و خودشان متوجه باشند و عامل به احکام بوده و زندگي شخصي خودشان را بکنند. براي اينها صرفا تشخيص خوب و بد و ترغيب به خوب بودن و پرهيز از بد بودن کفايت ميکند؛ اما يکي از وجوه منش پيامبر(ص) و بزرگان دين و آمران به معروف و ناهيان از منکر، تنها به اين است که آنها زندگي شخصي خود توجه نميکنند و احساس ميکنند که علاوه بر زندگي شخصي خود يک رسالتي هم نسبت به ديگران دارند. خداوند در رابطه با مردم لزوم انفاق را بيان کرده است براي اينکه اگر کسي وارد اين وادي ميشود فکر نکند منت به کسي دارد، بلکه بايد خدا را شاکر باشد که خدا او را در يک جايگاهي قرار داده که آمر به معروف و ناهي از منکر شود و اين نعمت خداست که اولا توانسته اسلام را فهم کند و ثانيا باور و اعتقاد به اسلام پيدا کند و سوما عامل به احکام اسلامي باشد و رابعا در جامعه انفاق کند يعني در رابطه با ديگران هم در جامعه مفيد باشد.
ضرورت شناخت صحيح جامعه
فهم بنده اين است که انصارحزبالله مجموعهاي است که مشي حزب خدا را فهم کرده و آن را باور و عامل به آن شده و ميخواهد بنابر رسالت عامّي که دارد آن را براي جامعه تدوين کند. پس اگر کار پيامبر را ميخواهد ادامه دهد بايد همچون آن حضرت مسائل را بنگرد، فهم و نگاه به مسائل با اين نگاه، حلّ ۵۰ درصدي مشکلات است. به نظر من اولين نکتهکه شما بايد به آن توجه کنيد شناخت و اقعي از جامعهاي است که در آن هستيم به تحقيق واقعياتي وجود دارد که بخشي از آن درون جوش هستند يعني از خود جامعه بالا ميآيند و بخشي ديگر متاثر از عوامل خارجي و طراحيهاي بيروني است. به اعتقاد بنده شناخت هر يک از اين عوامل براي اجراي رسالتي که بر عهده داريم بسيار مهم است. اگر دو نفر در تشخيص يک بيماري دو نگاه متفاوت پيدا کنند حتما يک نسخه غلط خواهد بود و بيمار را به ناکجاآباد خواهد برد. لذا اينکه ما به عنوان حرکت جمعي فهم واحدي در تحليل شرايط داشته باشيم بسيار مهم است.
در نگاه به شرايط فرهنگي و اجتماعي جامعه ما به تعبير زيباي مقام معظم رهبري رويشها و ريزشهاي متعدد و فراواني داشتهايم، ما هجمههايي را داشتيم که به تعبير آقا، شبيخون و تهاجم فرهنگي بوده است که آن بخش هجمهاي بيروني تحميلي و القايي حوزههاي فرهنگي کشور را نشان ميدهد. ما در مواجهه با اين موضوع دو وجه داريم. يک وجه آنچه که در داخل جامعه ماست و وجه ديگر در اتصال با بيرون القا ميشود و اگر بپذيريم که امروز فناوري و ادبيات جديد و اصلي فرعي کردن موضوعات و مفاهيم اجتماعي اثرگذاري خودش را دارد، آن موقع ميتوانيم به يک نکته منتقل بشويم که اگر مجهّز به آنچه که آنها از آن استفاده ميکنند، (البته درست) نشويم. معلوم نيست اگر با همه وجود هم بخواهيم بتوانيم.
اگر فقط فهم صورت مسئله در حل آن کفايت ميکرد، قريب ۲۰ سال است که در لسان دلسوزانه و هوشمندانه و نگاه تيزبين رهبري ريشهها بيان ميشود و تاثيرات مثبت خودش را داشته است. اينکه کساني در جامعه حس کردهاند و يا در اين حس تقويت شدهاند که بايد ميدانداري کرده و موثر باشند و لذا اتاق فکر تشکيل دادند و تلاش براي پيدا کردن راهکار، نشان دهنده اين است که رهروان و باورمندان به ولي امر مسلمين پيام را گرفتهاند و تلاش هم ميکنند اما همگي اذعان ميکنيم که کماکان ناملايمات، نارساييها و ناهنجاريهاي عمدهاي را در جامعه داريم. مفاهيم عميقي همچون گسست بين نسلي، نداشتن زبان مشترک در فهم مسائل، سختي کاري که با آن مواجهيم را نشان ميدهد.
اينکه دولت و مسئولين بنشينند و بگويند مشکلات جوانان چيست و آنها را برشمارند و راه حل هم ارائه کنند ولي نتوانند با قشري که در پي حل مشکل آنان هستند ارتباط برقرار کنند نه در يافتن صورت مسئله راه درست رفتهاند و نه در حل مسئله و راهکارهايي موفق خواهند بود.
من فکر ميکنم عزيزان ما در انصارحزبالله و همه کساني که اين فکر را ميکنند امروز به بغرنجي و سختي صورت مسئله واقفند. من به عنوان کسي که اين مسائل را ميگويم طي دو سال و اندي گذشته که از وزارت خارجه منفک شدهام به تمام دانشگاههاي کشور رفتهام و با بيش از ۱۵۰ هزار دانشجو صحبت و سخنراني کردهام.
بخشي از سوالات آنها مربوط به امور سياسي و جهتگيريهاي سياسي است که جاي خودش را دارد اما در اين حوزهاي که فصل مشترک ماست من گمان ميکنم، دولت تکليف بسيار سنگيني هم در فهم صورت مشکل و هم در رسيدن به راهکار حل مسائل دارد. گمان من اين است که ما مسئلهاي را گاهي آنگونه مشکل ميدانيم که نزديک شدن به آن را مصلحت نميدانيم. رهبري ميفرمايند اگر به شبهات جواب داده نشود، اين شبهات از بين نميروند.
ضرورت قانونمندي و قانونمداري
حوزههاي علميه، و صاحبنظران ما را تشويق به ورود در اين زمينه ميکنند براي اينکه مبنای«لااکراه فيالدين» پذيرش دين اجباري نيست و نه ميشود که اجباري بشود. آيا اين به اين معناست که ما در جامعه اسلامي نظامات نميخواهيم؟ هرگز چنين نيست. ما در جامعه بايد مواردي را که در حوزههاي فرهنگي نقص ميدانيم تا جايي که ميشود قانونمند کنيم و در چارچوبهاي قانوني تعريف و با دعوت جامعه به قانونگرايي و قانونمداري بستر آن را هموار کنيم، همانگونه که استدلال مقام معظم رهبري در سال ۸۸ نسبت به فتنهگران و کساني که با عبور از قانون ميخواستند حرفهاي نادرست سياسي خودشان را در آن انتخابات به خورد مردم بدهند، اين بود. مهمترين سلاح و ابزار براي ما آن بود که قانونشکني و مجرم آنها براي مردم روشن بشود؛ جداي از اينکه به مردم ظلم هم کردند مردمي که ۸۵ درصد انتخابات را رقم زدند و بالاترين رکورد را بعد از آراي مربوط به قانون اساسي در سال ۵۸ زدند.
لزوم توجه به الزامات امر به معروف و نهي از منکر
حالا اينکه آيا دولت و مسئولين رسمي ميتوانند از عهده پاسداري از مرزهاي مهم امر به معروف و نهي از منکر بربيايند. پاسخ اوليه درست، منفي است. اينجاست که نظارت همگاني مطرح ميشود«کلّکم راع و کلّکم مسئول» بحث ما اينجاست که ما در بخش امر به معروف مردمي و عمومي، از کساني که تا پاي جان هم رفتند از صاحبنظران و انديشمندان و کساني که اين مقوله را باور دارند، دعوت کنيم تا بهترين راه را براساس بهترين تدابير در شناختي جامعهشناسانه و رفتارشناسانه پيدا کنيم.
لزوم فهم ضرورت مسئله و ارائه راهکار درست
من زماني به شيراز سفري داشتم. از قبل شنيده بودم که حضرت آيتالله حائري شيرازي روزهاي پنجشنبه با پسران خود به ماهيگيري ميرود و اين براي من خيلي جالب بود. از آنجايي که در دوره اول مجلس شوراي اسلامي با ايشان در مجلس بوديم به ايشان ارادت داشتم. البته ايشان مهندس هم هستند و بعد از مهندسي به حوزه رفتند و حالا آيتالله حائري شيرازي هستند. از ايشان مسئله را جويا شدم، ايشان گفت: درست است، اين بچهها ماهيگيري را کار خودشان ميدانند. من پنجشنبهها همراه اينها ميروم و در ماهيگيري به آنها کمک ميکنم.
آنها حس ميکنند که رفتن من به ماهيگيري براي کمک به آنهاست و و اينها در پاسخ فردا (جمعه) همراه من به نمازجمعه ميآيند چون فکر ميکنند نماز جمعه کار من است و ربطي به آنها ندارد اما از باب همراهي با من ميآيند.
پس کساني که در همسايگيشان توانستند با يک جواني که معتاد است يا بي بند و بار و لاابالي است و يا اعتقادات مذهبي ندارد، رفيق شوند و به شکلهاي مختلف با او ارتباط برقرار کنند، تاثيري را که از اين رفاقت ديدند، بسيار کارسازتر است از اينکه اين جوان را در حين ارتکاب جرم و يا خلاف شرع و عرف متذکر شوند.
البته مقام معظم رهبري در اين زمينه جملات بسيار صريحي دارند آنجايي که پاي اقدام در ميان است. اينکه جوان بسيجي به تکليفش عمل کند و هيچ کس نبايد معترض او باشد. وقتي که بحث در بين خودمان است بايد توجه کنيم که ما با آدمها مواجه هستيم و آدمها قاعدتا از نظر روحيات با همديگر متفاوت هستند و بايد در اين زمينه يک کار مناسبي از تعاملات، کنشها و واکنشها را در حوزه فرهنگ بتوانيم داشته باشيم.
پرسش و پاسخ
* امروز مهمترين دغدغه حزباللهيها در حوزه فرهنگي سينماست. وضعيت سينماي ايران را چگونه ارزيابي ميکنيد؟برنامه شما براي هدايت ذهن مردم چيست؟
- در دوران انقلاب حضرت امام سخنراني معروفي داشتند مبني بر اينکه ما با سينما و راديو مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. سينما در حوزه هنر، هنر هفتم است و نقشآفريني خودش را دارد. امروز هم در آمريکا و اروپا - و آسيا، سينما نقش خودش را ايفا ميکند. براي نظامي مثل جمهوري اسلامي هم سينما يک فرصت ميتواند باشد. اگر سرمايهگذاري و برنامهريزي نکند و از برنامهريزيها حمايت نکند به يک تهديد تبديل ميشود مثل تمام ظرفيتهاي ديگري که در کشور وجود دارد. بنابراين بنده معتقدم از سينما بايد استفاده کرد. ولي اينکه وضعيت سينما را چگونه ميبينيم وضعيت سينما دو وجه دارد؛ يکي امکانات سينمايي و ديگري توليدات سينمايي.
در امکانات ما نيازمند ۱۵۰۰ سالن سينمايي در سطح کشور هستيم که الان ۱۰۰۰ تا کم داريم. من فکر ميکنم که بايد به عنوان اينکه به جوانان اين پيام را بدهيم که ما خواهان اين هستيم که اين ظرفيت به وجود بيايد، از کساني که از بخش خصوصي هستند و ميخواهند در عرصه سينما سرمايهگذاري کنند حمايت کنيم. لازم هم نيست که سينما را سالني بدانيم که حداقل ۱۰۰۰ نفر گنجايش داشته باشد در شهرهاي کوچک يک سالن ۵۰-۱۰۰ نفره ميشود تعريف کرد تا جواني که در فلان نقطه دور کشور است، تصورنکند براي تماشاي يک فيلم خيلي خوب از شهرستان راه بيفتد و به تهران بيايد چون ميداند اگر در شهر خودش سينما هم باشد اکران يک سال بعد صورت ميگيرد.
بخش دوم توليدات سينمايي است.
در توليدات سينمايي ما يک مفاهيم مضموني در کشور داريم. مثلا کساني در رابطه با تاريخ اسلام و قصص قرآني و موضوعات مهيج تاريخ اسلام و اديان کار ميکنند. بخش ديگر مربوط به فتنههايي است که براي ضربه زدن به ما صورت ميگيرد و يا فيلمهاي انتقادي که نسبت به وضعت حکمراني در اين کشور صورت ميگيرد و کساني هم خودشان را گره خورده به سينماي جهاني ميدانند که جريان سازي آنها معلوم و مشخص است.
بنابراين در بحث توليدات سينمايي ما آن را به شاخههاي متعددي ميتوانيم تقسيم کنيم. سينما هم از آن مقولاتي است که نميتوان گفت يک فيلم را همه ببينند. چون شخص انتخاب ميکند که ببينند يا نه. اگر شما چنانچه بعضي از ناملايمات اجتماعي را بخواهيد متذکر شويد، هم بايد کسي که اينها را توليد ميکند باورمند و معتقد باشد و هم هنرمند خوبي باشد.
يک بخش هم توليد فيلم در مباحث خارجي کشور است. من در دوران مسئوليتم در وزارت خارجه از سينماگران دعوت به عمل آوردم که تا شبي را به وزارت خارجه بيايند. بيش از ۱۳۰ نفر از تهيه کنندگان، کارگردانان، سناريونويسان، بازيگران برجسته وغيره شرکت کردند. همه با علامت سوال به جلسه آمدند که وزير خارجه چه ارتباطي به سينماگران دارد. به آنها گفتم شما به خارج از کشور ميرويد و براي تهيه فيلم و کارهاي سينمايي مسافرت ميکنيد. ما چون در همه جاي دنيا نمايندگي داريم شما را دعوت کرديم تا ببينيم از ما چه کمکي در خارج از کشور براي شما ساخته است. دوم اينکه در توليد فيلمهايي که پيام خارجي دارد ما يکسري حرفها و نظراتي داريم، سوال ما از شما اين است که شما چه کمکي ميتوانيد به ما بکنيد.
بعد براي آنها شرح دادم که ۴۰ سال پيش در مشهد يک فيلمي را ديدم به نام «حباب» فکر ميکنم فيلم آمريکايي بود و اين فيلم سه بعدي هم براي اين تعريف شده بود که جوامع کمونيستي را بکوبد و اضافه کردم به آن، خاطره کتاب آقاي ريگان را و گفتم ريگان قبل از رياست جمهوري آمريکا کتابي نوشته است. بخشي از يادداشتهاي او در اين کتاب مربوط به زماني است که در هاليوود و بازيگري ميکرده است. اودر آن بخش ميگويد دولت ايالات متحده آمريکا يکي از دستورالعملهايي که به ما داده بود اين بود که ما چگونه در هاليوود ميتوانيم جوامع کمونيستي را نقد کنيم و من يک دفعه ذهنم به چهل سال قبل و فيلمي که ديده بودم رفت و گفتم در سياست خارجي ما حرفها و مطالبي داريم که ممکن است شما کارگردانان بعضي از آنها را قبول نداشته باشيد، اما بعضي را قبول داشته باشيد. ما در مورد آنجاهايي که اشتراک داريم ميخواهيم کمک شما را داشته باشيم که بعد از آن مقرر شد دو، سه فيلم را کمک کنيم تا سناريويش در مورد خارج از کشور نوشته شود که يکي از آنها هم منتشر شد و فيلم خيلي خوبي بود.
پس سينما و توليد فيلم و هنر حوزههايي است که بدون خواسته ما يا با خواسته ما موجوديت دارد و ما ميتوانيم براي اينها در تعريف اهداف و آرمانها کمک کنيم. من گمان ميکنم در حوزه سينما ضمن اينکه بايد ما با انحرافات و اعوجاجات از طريق خودش برخورد کنيم، بستر را نيز براي کار مثبت فراهم کنيم.
* نظر شما در مورد قانون عفاف و حجاب چيست؟
- من فکر ميکنم مرزهاي قانون بايد مقدس شمرده و اعمال شود و رعايت مرز قانون و اعمال قانون چيزي است که هيچ کس نميتواند به آن معترض باشد. بنابراين چارچوب قانون در بحث حجاب و عفاف بايد محترم نگه داشته شود. در اين زمينه خيلي موفق به معناي يک کار فرهنگي و اساسي بر مبناي اصول نشدهايم و بحث مغفول مانده است و اين را در عملکردها به وضوح ميبينيم.
* نقش آقاي هاشمي در فتنه ۸۸ و تحرکاتي را که اين روزها شروع کردهاند را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ باتوجه به سوابق جنابعالي در سياست خارجي، به نظر شما گفتمان خط سازش و جريان انحرافي چه محورهايي را دنبال ميکنند؟
- عملکرد و مواضع آقاي هاشمي در ارتباط با فتنه ۸۸ به اعتقاد بنده به هيچ وجه قابل دفاع نيست و ايشان با هر تحليلي با نگاه و منش دقيق رهبري فاصله گرفت. در حوزه سياست خارجي و خط سازش به معناي اينکه ما از منافع و آرمانهاي انقلاب عدول کنيم و به ورطه وادادگي بيفتيم نه مشي امام بود و نه شيوه و منش رهبري است و نه در عمل کساني که در اين وادي افتادند، توانستند موفق شوند.
در حوزه سياست خارجي به نظر من عمدهترين اشکالي که جريان انحرافي دارد اين است که به شعارهاي اصيل انقلاب در اين حوزه ابزاري مينگرد. در سياست خارجي، تغيير بدون منطق مواضع، سمّ است يعني اگر شما يک روز بياييد در مورد آمريکا بهگونهاي صحبت کنيد که جهان گمان کند که شما فقط شمشير را حاکم ميدانيد. اسم جنگ را نميآوريد ولي نوع مواضع شما آنچنان است که دنيا چنين ميفهمد و بعد مدتي ديگر برويد در نيويورک و در ۴ روز اقامت در آنجا ۳ بار در مصاحبهها بگوييد ما خواهان رابطه با آمريکا هستيم و کوچکترين مقام آمريکايي نيست به اظهار نظر شما هيچچيزي نگويد.
از آنجا که محيط بينالمللي يک محيط اخلاقي نيست که بگويند ايرانيها چقدر آدمهاي خوبي هستند که مواضع خودشان را اين جور تغيير ميدهند. آنها ميگويند انقلاب اسلامي به چه مشکلي دچار شده است که آمده و اين گونه موضعگيري ميکند؟!
اينها سمّ است و به اعتقاد من مهمترين اشکال آقايان اين است که فکر ميکنند سياست خارجي يعني بازي کردن. در صورتي که سياست خارجي يک فن است و بازي نيست. سياست خارجي در خلاء حرکت کردن نيست و براي خود اصولي دارد. دنيا هم براي خويش مباني و اصولي دارد. غربيها وقتي با ما مينشينند خيلي رک در چشمان ما نگاه ميکنند و انتقادات خويش را بيان ميکنند منتها در ادبياتي ميگويند که براي دنيا قابل فهم است و طرف مقابل ناراحت نميشود. شما بر مبناي اصول و مباني بايدحرفهاي خودتان را با ادبيات فاخر بيان کنيد.
مقام معظم رهبري ۲۴ سال است که در مورد فلسطين و رژيم صهيونيستي و راه حل مسائل خاورميانه اظهار نظر ميکنند و دقيقترين و کارشناسانهترين مواضع را هم دارند. آخرين مواضع خويش را هم در اين خصوص خيلي واضح و آشکار بيان کردند که از نظر ما حل سياسي مسئله فلسطين انجام انتخابات در سراسر کشور فلسطين است؛ ولي اگر ما حرفهايي بزنيم که براي کشور ما هزينه داشته باشد بايد مواظب باشيم.
اصلا سياست خارجي تفسير اين دو حرف است؛ حرف خوب زدن با دنيا و خوب حرف زدن با دنيا. اينگونه نيست که ما هرگونه که دلمان ميخواهد حرف بزنيم بلکه بايد در تراز انقلاب حرف بزنيم.
روزي که آقاي احمدينژاد بحث هولوکاست را مطرح کرد، من ساعت يک صبح به دفتر کار ايشان رفتم. گفتم: آقاي احمدينژاد! ما يک سري مواضع و اصولي داريم و يک نوع حرف زدنهايي داريم. از حرفزدنهايي که براي کشور هزينه درست ميکند بايد پرهيز کنيم. حتما ميشود راجع به هولوکاست و بازيهايي که در ۷۰ سال گذشته براي آن درآوردهاند و دنيا را با اين شعار سعي کردند مطيع رژيم صهيونيستي کنند،اظهار نظر کرد. اما بيان يک مطلبي که تاريخي است بايد از راهکار تاريخي خودش بررسي شود.
يا يک روز عصر به من زنگ زدند که در مورد سفارتخانههاي کشورهاي اروپايي اين اقدام را انجام دهيد. من گفتم: اين اقدام براي کشور هزينه دارد و اشکال ايجاد ميکند. گفتند: من رئيس جمهور هستم و به شما دستور ميدهم و شما انجام دهيد.
گفتم: آقاي احمدينژاد! من هم وزير خارجه شما هستم وقت بگذاريد بيايم و برايتان توضيح دهم که چرا اين کار براي کشور هزينه دارد.
ايشان گفت: پس در مورد بلژيک اين کار را بکنيد. گفتم:حتما اين کار را ميکنم چون بلژيک اين عمل را نسبت به ما انجام داده و ما هم عمل متقابل ميکنيم. ساعت ۵/۱۱ شب من هنوز در دفتر کارم بودم که به من زنگ زدند و گفتند آقاي متکي اگر آن يک کشور را هم مصلحت نميدانيد انجام نده.
بنابراين در حوزه انحراف و سازش به مواضع در وزارت خارجه به گونه ابزاري نگاه ميشود؛ با همان شدتي که از هولوکاست حرف زده شد از اين طرف از ملت اسرائيل نام برده شد!
* احتمال کانديداتوري آقاي هاشمي و يا خاتمي را چقدر ميدانيد؟
- به اعتقاد من آقاي هاشمي در همه انتخاباتهاي گذشته و نيز در اين انتخابات شيوه خاصي را در پيش گرفته که به نظر من نه در شان ايشان و نه در شان انقلاب و نه در شان مردم است و آن اينکه سعي ميکند کل انتخابات را با خودش گره بزند. آمدن يا نيامدنهاي ايشان يک بار تاثيرگذار بود، البته به گمان خودش. او در سال ۷۶ متحد خودش آقاي ناطق نوري را زمين زد و الا از نظر سليقهاي همه ميفهميدند که او به آقاي ناطق نزديکتر است تا به آقاي خاتمي. و بعدش هم معلوم شد. وقتي حزب مشارکت آمد و کشور را در دوران اصلاحات به دست گرفت. آقاي خاتمي راننده اتوبوسي شد که از درب جلو مشارکتيها را سوار و از درب عقب هم کارگزاران را پياده ميکردند و اينگونه با آنها برخورد کردند.
آقاي هاشمي خيال کرد که تاثيرگذاري او در انتخابات ۷۶ ادامه خواهد داشت. دو دوره بعد خودش هم (سال ۸۴) به ميدان آمد و ديد صورت مسئله به گونهاي ديگر شده است و در انتخابات عوامل ديگري موثر شده است.
به اعتقاد من او در انتخابات ۷۶ موثر نبود و مسائل ديگري موثر بود. مردم آقاي ناطق را ادامه راه آقاي هاشمي ميدانستند و بعد که آقاي هاشمي به اعضاي دولتش گفت که شما تکنوکرات هستيد و کار خودتان را انجام دهيدو سياست را به من واگذار کنيد. نتوانست به مسائل سياسي جامعه پاسخ دهد و سوالات سياسي جوانان و دانشگاهيان و نخبگان بيپاسخ ماند. در خرداد ۷۶ مردم گفتند ناطق ادامه هاشمي است. اما خاتمي با زرنگي آمد و مطرح کرد که برنامه من توسعه سياسي است و اين آن چيزي بود که عطش آن در جامعه ايجاد شده بود، و اين گفتمان غالب شد و آقاي خاتمي برنده شد.
متاسفانه زعماي ما عنايت نکردند که ذهن و دغدغههاي مردم در انتخابات رياست جمهوري تغيير کرده و با ۱۶ سال قبل متفاوت شده است.سال ۷۶ آقاي هاشمي گفت ما پيچيديم، جاده پيچيد، جاده پيچيد ما پيچيديم؛ ولي به جايي رسيديم که ما پيچيديم ولي جاده نپيچيد. در سال ۷۶ زعماي قوم بنابر سنّت گذشته کانديدا انتخاب کردند اما آقاي ناطق نوري راي نياورد. زعما گفتند کار از دستشان خارج شده و گفتند چهار سال ديگر آب از جوي رفته را برميگردانيم.
سال ۸۰ باز کانديدا معرفي کردند ولي باز کانديدايشان راي نياورد و آقاي خاتمي دوباره رئيس جمهور شد. سال ۸۴ باز زعما نشستند و گفتند آقاي لاريجاني کانديداي ماست، اما او هم راي نياورد. سال ۸۸ هم به شکلي ديگر همين اتفاق افتاد. يعني عوامل و مولفههاي موثر در انتخاب رئيسجمهور تغيير کرد و ديگر آنکه، آنچه زعماي قوم تصميم بگيرند الزاما مردم به آن لبيک نخواهند گفت. آنچه که در انتخابات امروز مهم است؛ ۱ - گفتمان نامزد و ۲ -شخصيت و کارکرد اوست. که هردو با همديگر دلربايي ايجاد ميکند و مردم به سوي او سوق پيدا ميکنند.
آقاي هاشمي گمان ميکند ميتواند مسائل انتخابات را تا آخر به خودش گره بزند و اين بدترين کاري است که ميکند. متاسفانه آقاي لاريجاني هم از همين شيوه تقليد ميکند. يک روز نمايندهاي مصاحبه ميکند که لاريجاني ميآيد و روز ديگر ميگويد نميآيد. اين کپيبرداري خيلي بد است. به اعتقاد من اگر بيايند بايد بدانند که در يک رقابت جدي وارد کارزار ميشوند.
به گمان من تصميم احتمالي آقاي هاشمي برآمدن با وقوف به اينکه بلوايي بزرگتر از بلواي اول راه ميافتد يک توافقنامه نانوشتهاي است براي اينکه جاي ثالثي هدف فتنه قرار گيرد و آن جايگاه ولي امر مسلمين است و به گمان آنها تدبيري نتوان کرد و اين به اعتقاد من مهم است.